خا نه دوست آخرین مطالب
این شهید نماز نمیخواند از نماز نخواندنش باید حدس مىزدم که مسلمان نیست، ولى هیچ وقت چنین برداشتى به ذهنم خطور نکرد. مخصوصا این که سه روز پیش هنگام خواندن زیارت عاشورا دیده بودم که او نیز پشت خاکریز و کمى دورتر از بچهها زنگار دل به آب دیده شستشو مىکرد. به گزارش فارس، در هشت سال دفاع مقدس از هر قشر و گروهی، هر کسی با هر عقیدهای که داشت برای دفاع از آرمانهایش پا به میدان رزم گذاشت و از هستی خود گذشت. بهانهها برای حضور در جهاد راه خدا در دل هر کس متفاوت بود. یکی به خاطر اسلام، یکی به خاطر ایران و عدهای هم به خاطر همه این آرمانها از جان خویش گذشتند. از جمله شهدایی که برای استقلال این مردم خون دادند اقلیتهای مذهبی مانند مسیحی، کلیمی و زرتشتی بودند. خاطرهای که خواهید خواند مربوط میشود به رزمندهای است که دینش زرتشتی بود و این سعادت را پیدا کرد که در جبهه حضور پیدا کرده و به خیل شهدا بپیوندد: از نماز نخواندنش، آن هم در اول وقت که همهى بچهها به امامت روحانى گروهان مشغول اداى آن بودند باید حدس مىزدم که مسلمان نیست، ولى هیچ وقت چنین برداشتى به ذهنم خطور نکرد. مخصوصا این که سه روز پیش هنگام خواندن زیارت عاشورا دیده بودم که او نیز پشت خاکریز و کمى دورتر از بچهها، زنگار دل به آب دیده شستشو مىکرد. بعد از نماز به طرف او رفتم و سلام دادم. احوالپرسى گرمی کردیم و با هم روى چمنهاى بهارى که از شدت گرما خیلى زود پاییزى شده بودند نشستیم . حس کنجکاوى وادارم مىکرد تا بپرسم چرا نماز نمیخوانى ؟! اما نجابتى که در سیمایش مىدیدم ، این اجازه را به من نمیداد. پرسیدم: چند وقت است که در جبههاى ؟ - دو ماه مىشود. از کجا اعزام شدى ؟ - یزد. مىتوانم بپرسم افتخار همکلامى با چه کسى را دارم ؟ -کوچیک شما اسفندیار. اسم قشنگى است، به چه معنى است؟ -اسفندیار یک اسم اصیل ایرانى است. از دو قسمت "اسفند " و "داد " تشکیل شده است . در ایران باستان "اسپنت تات "بود که بر اساس قاعده ابدال حرف "پ " به "ف "و "ت "به "د " تبدیل به اسفندیار شده، یعنی دادهی مقدس. وقتى دیدم این گونه سلیس و روان حرف مىزند، من نیز از سدى که حیا برایم ساخته بود، گذشتم و خیلى رک و پوست کنده پرسیدم: چرا نماز نمىخوانى؟ - نماز؟ نماز چیز خوبى است. گفت و گوى خدا با انسان است. کى گفته که من نماز نمىخوانم؟ خودم دیدم که نخواندى. خنده ى ملیحى کرد و گفت: - یکبار که دلیل نمىشود. ولى بچهها مىگفتند همیشه موقع نماز خواندن به بهانههاى مختلف از آنها دور مىشوى. -راست میگویند. ولى دلم همیشه با بچههاست . چگونه؟ - از طریق عشق به وطن . در احادیث اسلامى خواندم که "حب الوطن من الایمان " من به وطنم عشق میورزم و مطمئنم همین ایمان، نقطهى اتصال محکم من و بچههاست . صحبتهاى ما گل انداخته بود که مهرداد، امدادگر گروهان صدایم کرد که براى گرفتن دارو به بهدارى برویم. از اسفندیار خداحافظى کردم و او نیز در حالى که دستانم را محکم میفشرد گفت: " بدرود " در طول مسیر آنقدر به حرفهایش فکر میکردم که دو بار نزدیک بود فرمان آمبولانس از دستم خارج شود و با " چیکار میکنی " مهرداد به خود مىآمدم. در برگشت به مقر از سکوت آنجا فهمیدم که نیروها رفتهاند.پرس و جو کردم و گفتند گروهان آنها براى تحویل خط قلاویزان به سوى مهران رفته است. از مسؤول تعاون پرسیدم: این گروهان از کجا آمده بود؟
موضوع مطلب : پیوندها لوگو لینک های مفید آمار وبلاگ
امکانات جانبی |